- وصیت کردن (فُ خوَرْ / خُرْ دَ)
اندرز کردن. سفارش کردن:
انجام تو ایزد به قران کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدام است به محشر.
ناصرخسرو.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری.
سعدی.
حکیم را به وصیت کردن حاجتی نیست. (قرهالعیون).
، سفارش کردن به کسی یا کسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
انجام تو ایزد به قران کرد وصیت
بنگر که شفیع تو کدام است به محشر.
ناصرخسرو.
معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
به دوستیت وصیت نکرد و دلداری.
سعدی.
حکیم را به وصیت کردن حاجتی نیست. (قرهالعیون).
، سفارش کردن به کسی یا کسانی که اعمالی را پس از مرگ سفارش کننده انجام دهند
